رویای من فوتبال

دبستان که بودم موقع تماشای جام جهانی 94، من داداشم و بابام و بعضاً باقی خونواده خیره می شدیم به تلویزیون و گزارش کوتی و بهرام شفیع و بهروان رو گوش می کردیم. اون موقع ها اینترنت نبود و کل اطلاعات ما محدود میشد به حافظه ی بزرگ تر هایی که قبلاً پای برنامه ورزش و مردم نشسته بودن. گهگاه یکی از روزنامه ها یه ضمیمه ورزشی می داد که ما عاشقان فوتبال رو به رویا می برد و با ورق زدن هر برگ این ویژه نامه ها دنیایی از افتخار توی ذهنمون مجسم می شد. فوتبال شده بود تجسم رویای موفقیت و برای من و خیلی های دیگه بوسه زدن بر جام جهانی نهایت رویا بود.

جام جهانی فوتبال

شب با همین رویا می خوابیدیم و فرداش توی گرمای صبح تابستون که رد پایی از خاطرات شب قبل داخلش دیده می شد تا سر حد مرگ می دویدیم که یه توپ پلاستیکی رو وارد یه گل کوچیک کنیم. ما یه مشت کودک و نوجوون مشتاق بودیم که توی اون بازی فوتبال محله ای رسیدن به افتخار رو تمرین می کردیم. آسیب دیدگی و کوفتگی جزئی از بازی بود و آسفالت و کلی زخم روی ساق پا مانعی برای یه رقابت مردونه با یه روحیه ی جنگنده نبود.

شب ها وقتی خسته و عرق کرده به خونه می رفتیم این پوسترهای قهرمانای فوتبالی ما بود که درد زخم ها رو تسکین می داد. خوابوندن کل رفقا و هم محله ای ها بود که رضایت خاطر رو به لب می نشوند. بله دوستان اون روزا هم اندازه لذتی که مارادونا یا روماریو یا زیدان بعد از بردن جام بالای سرشون تجربه کردن غرق در لذت بودیم. این فوتبال بود که خارج از میدون نبرد باعث می شد تمرین مردونگی، غرور و قدرت کنیم تا با بلوغی که از این رهگذر به دست میاریم یه دوست، یه همسر و یه پدر خوب باشیم. به همین دلیل فوتبال معروف ترین آیین مرداست که توش یه زندگی در جریانه. زندگی ای که مارادونا، باجو، مالدینی، روماریو، ببتو، رونالدو، کلینزمن، دل پیرو، بکام، آث میلان، یونتوس رئال، بارسلون، بایرن، منچستر و چند صد تا اسم دیگه ارکان استواری اون هستن.

دیشب نزدیک 22 سال از جام جهانی 94 می گذشت و من تنها بدون پدرم و برادرم و دوستان هم محله ای به صحنه ی نبرد ایتالیا و آلمان خیره بودم. هر دقیقه از بازی یادآور دوران پر افتخار قبل بود، من سال هاس که طرفدار تیم ملی آلمان هستم و اولین بار با حذف آلمان توسط بلغارستان در سال 1994 از ته دل اشک ریختم. اما به قول فردوسی پور ایتالیا رو نمی شه ندید، فوتبال بدون ایتالیا و هلند و برزیل و آرژانتین یه ملودی ناشیانه است. یه سمفونی مردگانه. ایتالیا و آرژانتین برای من سمبل جنگندگی همون بچه های کوچه پس کوچه ها هستن که حالا توی جعبه جادویی دل میلیون ها هوادار رو بردن و می برن. دیشب اشک های بوفون اشک های من هم بود. اشک هایی که مرثیه ای است برای کوچه پس کوچه های خالی این روزها که اصلا صدای هیچ بچه ای ازش به گوش نمی رسه. فوتبال برای ما یه عشقه.

من به افتحار فوتبال، به بزرگی ایتالیا و سایر رقبای سنتی احترام می ذارم، چرا که بدون اونها رویای کودکی من نا تمامه و این رویای کودکی من بود که نبض این روزهای من رو به تپش وا داشته. یه بار دیگه چشم هاتون و ببندین و برین به همون روزهای کودکی و نوجوونی …

4 دیدگاه دربارهٔ «رویای من فوتبال»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *