نون تو ساختمون سازیه، از رشته کامپیوتر که نمیشه پول درآورد!

باور کنید بازی فوتبال من خیلی خوب بود. نه اینکه مامانم بگه، واقعا خودم همین حس رو داشتم. البته نتایج هم همین رو نشون می داد. اما من همیشه موقع امتحان ورزش یه کم استرس داشتم. چون نمی تونستم خوب روپایی بزنم! اما گلزن خوبی بودم. یه چیزی شبیه علی دایی که تکنیک نداشت اما نمی شد نادیده گرفتش! (صدای باز شدن در نوشابه برای خودم). اما خب اینکه من به تعداد زیادی نمی تونستم روپایی بزنم مانع این نمی شد که نتونم فوتبال بازی کنم و تا همین چند وقت پیش حسابی گل می زدم. توی دنیا تمام بازیکن های حرفه ای می تونن به خوبی روپایی بزنن، اما چرا همشون لیونل مسی یا کریستیانو رونالدو یا علی کریمی نمی شن؟ اصلا مگه قراره همه فوق ستاره بشن. اگر اینطور بود پس باید لیگ دسته دو باقر شهر تعطیل می شد.

وقتی کفش هام رو آویختم و چهارگوشه زمین رو بوسیدم یه راست رفتم نشستم پشت میز کامپیوتر و یه سایت فروش کارت شارژ زدم و خیره شدم به مانیتور تا پول در بیارم. بعد یکم خسته ام شد و حوصله ام سر رفت تا اینکه تصمیم گرفتم برم دانشگاه یاد بگیرم چطور از کامپیوتر پول در بیارم. اینم بگم که تا ترم آخر اصلا آدرس ایمیل نداشتم که باهاش بتونم توی سایت های کاریابی ثبت نام کنم. خلاصه زمان گذشت و همین طور که من ماهی 40 هزار تومن از سایت فروش کارت شارژ درآمد داشتم فارغ التحصیل شدم. روز فارغ التحصیلی رفتم یه جعبه شیرینی گرفتم و به رفقا و کسبه محل تعارف کردم. الان دیگه همه محل می دونستن اسی پا طلا مهندس کامپیوتر شده و معنی کلمه اکازیون رو درک می کنه.

یه روز حاج اکبر بساز بنداز رو کرد و بهم گفت اسی جون، میشه یه لطف کنی و این ICDL (منظورش همون ADSL بود) بنگاه معاملات املاک ما رو ردیف کنی، آخه گفتن بنگاه ها باهاس به شبکه وصل باشن. خب منم که میخاستم خودی نشون بدم گفتم بعله حاج اکبر در خدمتم. یکی دو روز طول کشید تا تونستم اتصال اینترنتی بنگاه حاج اکبر رو ردیف کنم. بعد رو کرد بهم و گفت بیا اسی جون این بیست تومن رو بگیر و بذار تو جیبت. دستت هم درد نکنه. اون روز خیلی حال کردم. احساس می کردم می تونم بیشتر پول در بیارم. این شد که رفتم توی سایت های کاریابی تقاضای کار دادم. توی این سایت ها همش از من زومبه (ببخشید رزومه) میخاستن. اما من نداشتم. اصلا چیزایی که اینا میخاستن رو من بلد نبودم! چند روز بعد دست از پا دراز تر برگشتم و با سفارش بابام رفتم شاگردی حاج اکبر. تو محل پیچید مهندس اسی شده منشی حاج اکبر و هر کی میومد رو می کرد بهم و می گفت:

نون تو ساختمون سازیه، از رشته کامپیوتر که نمیشه پول درآورد!

jobless-destiny
آخر و عاقبت ما رو باش…

نون تو ساختمون سازیه، از رشته کامپیوتر که نمیشه پول درآورد! بیشتر بخوانید »